شامل دو پست:پست اول طرلان واحسان پست دوم ارتان و ترسا
بی " تــو "کنار ِ این خاطره ها نشستن دل می خواهد
.
.
.
.
.
.
.
که من ندارم....باور کن !
ارشاویر و توسکا
___________________________
بوی حلوا بلند شده است
آرام فاتحه ای بخوان . . .
شاید خدا گذشته ام را بیامرزد . . . !
طناز و احسان
__________________________
به سادگی ۵ حرف زندگی را می سازیم و
خراب می کنیم!
یا سفید سفید
یا سیاه سیاه
خاکستری ممنوع!
۵ حرف:
" ت
.....غ
........ی
...........ی
...............ر !"
ای خدا بگم چیکارشون کنه که منو هک کردن که الان باید همه رو از اول بذارم!
___________________________
توضیحات :
رمان از زبون سوم شخصه ... اینبار راوی همه چی رو نقل می کنه ! برای اولین بار داره اینجوری می نویسه ... موضوعش عشقی اجتماعیه ..
و از زبون هما :
در مورد شخصیت ها قضاوت به عهده خودتون
خیلی خیلی سعی کردم که کلیشه وارد رمان نشه اما یه جاهایی شده ... خودم می دونم ... مجبور شدم چون اگه کلیشه ایش نیم کردم یه چیزایی باید می نوشتم که رمان رو اولا خیلی کسالت بار و طولانی می کرد دوما خیلی سخت و طاقت فرسا ...
همه سعیم رو می کنم که تا امتحانای خرداد ماه تموم کنم رمان رو ...
با یاد و نام خدا رمان رو شروع می کنیم و می ریم که داشته باشیم ... روزای بارونی ...
زوج ها به ترتیب :
آرتان و ترسا ( قرار نبود )
طناز و احسان ( مربوط به رمان توسکا )
آراد و ویولت ( جدال پر تمنا )
نیما و طرلان ( قرار نبود )
توسکا و آرشاویر ( توسکا )
خلاصه:
رمانی مختلط از آرتان و ترسا ، نیما و طرلان ( قرار نبود 2 ) توسکا و آرشاویر ، احسان و طناز ( توسکا 2 ) آراد و ویولت ( جدال پر تمنا 2 ) ... همه شخصیت ها با هم روزای بارونی رو می سازن ...
روزای بارونی ... روزایی که برای هر کسی که ذره ای احساس داشته باشه همراه با لذته ... گاهی می تونه برای همون افراد سرشار از درد باشه ... درد نبودن کسی که یه روزی بوده ... یا درد تنهایی و نبودن هیچکس! روزایی که هر کسی توی هر ادبیاتی ازش به عنوان غم استفاده می کنه و تنهایی ... همه می گن ابرا کنار می رن و خورشید یه روز در می یاد ... شاید باید به این رمان هم همینطور نگاه کرد ...
روزای بارونی ... بازی سرنوشته ... امتحان پس دادن بنده هاست ... خدا عاشقا رو دوست داره و گاهی تصمیم می گیره ببینه چند مرده حلاجن ... وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه امتحان سخت عبور کنن ... یا اونقدر عاشقن که از این امتحان سر بلند می یان بیرون و می رن مرحله بعد ... یعنی عاشق تر می شن ... و پیش خدا عزیز تر ... یا اینکه ... سقوط می کنن! عشق رو رها می کنن و تنهایی رو انتخاب می کنن ... اون مجازاتیه که خدا براشون در نظر گرفته ... این رمان می خواد به همه عاشقا بگه ، صبور باشین ، طاقت داشته باشین ، به هم فرصت بدین ، با هم باشین! اینجوری از اون امتحان سر بلند بیرون می یاین ... وگرنه سزاتون سقوطه!
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
رمان خیلی قشنگیه!!!نویسنده هم پور اصفهانیه!!!!خب دیگه از خوندنش لذت ببرید!!!!!و اما خلاصه: داستان در مورد دختری به اسم ترساست ... که توی کنکور موفق نمی شه و تصمیم می گیره برای ادامه تحصیل بره خارج از کشور ... ولی باباش رضایت نمی ده و ترسا برای راضی کردن باباش یه نقشه می کشه .....
صفحه قبل 1 صفحه بعد